از انسان شرطی متنفرم که خود را به حیوانی تبدیل کرده .
از انسانی که تحجر ذهنش٬ سرش را سنگین کرده متنفرم .
از انسانی که جبهه ای انتخاب می کند٬ تا ابد در آن می جنگد و به باطل بودن چنگش فکر نمی کند ٬ فکر نمی کند حق با کیست؟ نمی داند جبهه جایی است که خودش باشد نه خودش ٬ جایی که جبهه باشد .
متنفرم از انسانی که فکر را فقط برای انتخاب به کار می برد ٬ نمی داند که جای اصلی تفکر در ادامه دادن است ٬ نمی داند ادامه می دهیم نه به خاطر اینکه ابتدا این را انتخاب کردیم ٬ به خاطر اینکه هنوز می دانیم که درست انتخاب کردیم .
متنفرم از انسانی که فکر کردن را فقط برای انتخاب مجاز می داند .
متنفرم از انسانی که به جای جدا شدن از جبهه ای که می داند باطل است به فلسفه چینی برای ماندن می کند و از اعتراف به اشتباه می هراسد .
متنفرم ار انسانی که انتخاب را پایان تفکر می داند ٬ جنگی آغاز می کند ٬ مقدس مآبانه می جنگد ٬ بر حق سرپوش می گذارد و هیچ چیز را ثابت نمی کند جز سنگ شدگی خود را .
متنفرم از انسانی که اندیشه اش مانند گِل می ماند ٬ شکل می گیرد ولی تغییر شکل نمی دهد.
متنفرم از انسانی که انتخابش را بر حق رجحان می دهد.
متنفرم از انسانی که می گوید من انتخاب کردم ٬ عاقلانه نبود ؟ ٬ می جنگم تا عاقلانه نشانش دهم . می گوید ترک راه احمقانه است و نمی داند ادامه دادن راه احمقانه تر .
متنفرم از انسانی که می داند این راه اش نیست ولی ادامه می دهد تا نشان دهد که می داند این راه اش است .
متنفرم از انسانی که از روی احساس ٬ منطق می سازد نه از روی منطق ٬ احساس
حالا راحت ترم .
بعضی یادشان رفته که طنز همیشه بدی ها را به ما نشان می دهد . یک طنز اجتماعی نقاط ضعف جامعه را بزرگ می کند تا چشم های ضعیف ما بتوانند ببیننشان . یک طنز نمی تواند بد آموزی داشته باشد . در طنز ما به بدی ها می خندیم و بدی ها را تمسخر می کنیم .
یه سوال : وقتی در فیلم طنزی کسی پوست موز روی زمین می اندازد و کس دیگری سُر می خورد و ما می خندیم ٬ یعنی از فردا همه همین کار را می کنند ؟؟ نه
ما حتی می توانیم بگوییم « ادب را از که آموختی ٬ از طنز !!! » . البته یک طنز می تواند بی بار باشد ولی پیش نمی آید که بد آموزی داشته باشد. حتی می توانیم پا را فرا تر بگذاریم و بگوییم طنز جنبه منفی ندارد . متهم گریخت و شب های برره را بررسی کنید . در متهم گریخت می توانیم بگوییم چیز آموزنده ای نداشت ( آیا با دیدن این سریال دیگر کسی از شهرستان به تهران نمی رود ؟!! ) ولی حتی اگر هیچ چیز برای گفتن نداشته باشد حداقل مردم را می خنداند . و شب های برره که به جرات می توانم بگویم بهترین طنز ایران بعد از انقلاب بوده ( از قبلش خبر ندارم ) . مردم برره نماد مردم ایران هستند و کیانوش نماد روشنفکران و متفکران ایران است که حرف های منطقی اش از نظر مردم برره دیوانگی است . مردمی که گویش ( نماد تفکرات ) خود را معقول و گویش معیار را نامعقول می دانند . به ما نشان می دهند ببینید داریم با روشنفکر هامان چه می کنیم ( وُیگولنزج همه شان تا بهار دیوانه وَشن ) . عقب مانده ایم نه به خاطر کمبود متفکر ٬ به خاطر قبول نداشتن متفکران .
جبران خلیل جبران به ما می گوید با متفکرانمان چه می کنیم : « بنگر ٬ مردی داستان خویش را فرا می آورد و در چهار راه ها می ایستاد ٬ و دستانش پر از گوهران بودند . و رهگذران را ندا می داد و می گفت : بر من رحمت ( و در واقع بر خود ) رحمت آورید و از من بگیرید . به نام خدا دستانم را خالی کنید و تسلایم بدهید . اما رهگذران تنها نگاهش می کردند و هیچ کس چیزی از دستان او بر نمی داشت »
شاید بعضی بگویند : فحش هایی که در شب های برره رد و بدل می شود بد آموزی دارد. نمی دانم از کی کلمه ای بی معنی که شما از موقعیت گفتنش می فهمید فحش است بد است که بد آموزی داشته باشد . می توانیم به این هم مثبت نگاه کنیم . دیدیم که جوان ها ( مخصوصا پسر ها ) برای شوخی به هم فحش می دهند ولی حالا از این کلمات بدون معنی خاصی استفاده می کنند . این جور بهتر است که به جای این که کسی به دیگری بگوید ...خل ٬ بگوید شُمپت.