به مناسبت زاد روز صادق هدایت ( ۲۸ بهمن ماه ۱۲۸۱)
« در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید. آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی ، این انعکاس سایهء روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند کسی پی خواهد برد؟من فقط بشرح یکی از این پیش آمدها می پردازم که برای خودم اتفاق افتاده و بقدری مرا تکان داده که هرگز فراموش نخواهم کرد و نشان شوم آن تا زنده ام، از روز ازل تا ابد تا آنجا که خارج از فهم و ادراک بشر است زندگی مرا زهرآلود خواهد کرد- زهرآلود نوشتم، ولی می خواستم بگویم داغ آنرا همیشه با خودم داشته و خواهم داشت.من سعی خواهم کرد آنچه را که یادم هست، آنچه را که از ارتباط وقایع در نظرم مانده بنویسم، شاید بتوانم راجع به آن یک قضاوت کلی بکنم ؛ نه،فقط اطمینان حاصل بکنم و یا اصلا خودم بتوانم باور بکنم - چون برای من هیچ اهمیتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند-فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم- زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهء هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم ، فقط برای اینست که خودم را به سایه ام معرفی کنم - سایه ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد -برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم: ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. چون از زمانی که همهء روابط خودم را با دیگران بریده ام می خواهم خودم را بهتر بشناسم. افکار پوچ!-باشد، ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می کند - آیا این مردمی که شبیه من هستند، که ظاهرا احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟ آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من بوجود آمده اند؟ آیا آنچه که حس می کنم، می بینم و می سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟من فقط برای سایهء خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است، باید خودم را بهش معرفی بکنم »
( بوف کور )
ور سنگ باشی ٬ بشکافمت و اگر برف باشی ٬ روانَت کنم ...
من نه آن گلم که از پای توانی ام انداخت
نه سرما شناسم و نه صخره
من نه آن خارم که خوارم پنداری
نه از سنگ ترسانم ٬ نه از برف
من از آن هراسانم که :
پاورقی ۱ : ادامه اش رو شما بگید .
مکان عکس ها : فارس - پیست سپیدان - زمستان ۸۴
وقت آن است که ضعف آید و نیرو برود قـدرت منـطـق شــیـرین سخنــگـو بــرود
ناگـهان باد خـزان آید و آن رونـق و آب که همی بینی از این گلبن خوشبو برود
خوب همیشه خوب بوده و بد همیشه بد ؟
مفاهیمی چون راستگویی ٬ ایثار و نیکوکاری همیشه خوب بوده اند ؟
دروغ ٬ دزدی و ... همیشه رفتار های ناشایست محسوب می شوند ؟
و در کل اخلاق نسبی است یا مطلق ؟
نظر ها و اختلاف نظر های فراوانی در جواب به این سوالات بین صاحب نظران وجود دارد . از آنجایی که معتقدم فلسفه مال هیچ کس نیست جز همه ٬ نظریه جیبی ! خود را مطرح می کنم و اصلا انتظار ندارم مورد قبول کسی باشد چون باز هم معتقدم هر شخصی فلسفه شخصی خود را دارد و هیچ دو فلسفه شخصی کاملا یکسان نیست .
به نظر من اخلاق مطلقی است نسبی . مطلق از آن جهت که خوب همیشه خوب بوده و بد همیشه بد و نسبی از آن جهت که رفتاری که ما خوب می نامیم ممکن است جایی نتیجه بد دهد ( از قضا سرکنگبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می نمود ) و برعکس . برای مثال ما راستگویی را همیشه و در هر موقعیتی خوب می دانیم ولی اگر راست گفتن ما به قیمت جان بی گناهی تمام شود باز هم راست گویی در آن موقعیت خوب بود ؟ ما دزدی را همیشه بد می دانیم پس چرا رابین هود را اسطوری می دانیم ؟ دزدی از اشخاصی که خود دزد هستند و دادن اموال به مردم غارت شده ناشایست است ؟ . من معتقدم برای دریافتن خوب و بد دنبال هیچ مرجعی نباید گشت جز خود آدمی . مرجعی که اگر واقعا راهنمایی اش را آن طور که خود می خواهیم تغییر ندهیم در هر موقعیت جواب خواهد داد و به جای هزاران قانون پیچیده ٬ یک قانون ساده جایگزین خواهد شد . « با دیگری رفتاری را نکن که حاضر نیستی آن رفتار را از او بینی » . این قانون رفتاری مطلق را بوجود می آورد که مشتقات آن اگر از این اصل برگردد نسبی می شود . این مرجع اخلاق هیچ استثنایی ندارد . این همان فطرت است . البته من مخالف با تفسیر قوانین متعدد نیستم ٬ چون رجوع به فطرت خیلی راحت مورد سو ء استفاده قرار می گیرد و وجود فقط این قانون نگاهی ایده آل گرا و آرمان شهری است .
پاورقی : برای آشنایی بیشتر با نظریه های اخلاق این پست وبلاگ آب و آیینه را مطالعه کنید