پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

اسپایدر من ٬ حرکت تدریجی برای شکستن کلیشه ها

سری سوم اسپایدرمن هم اکران شد . فیلمی که پرخرج ترین فیلم تاریخ سینمای آمریکاست .

کمیک بوک های اسپایدرمن زمانی بازار را تسخیر کردند که اقبال مردم به قهرمان هایی با مشخصات قدیمی کم شده بود . مردم دیگر قهرمان هایی با هیکل های زیبا و ذهنی بدون دغدغه و به همین دلیل بدون شخصیت پردازی درست را نمی پسندیدند و همین طور ضد قهرمان هایی که به صورت ماشینی شرارت می کردند نه بصورت انسانی . هزاره نرگس و شوکت تمام شده بود . اینجاست که اسپایدر من کلیشه ها را کنار گذاشت . با قهرمانی عادی از مردم عادی ٬ قهرمان این بار آدمی بود که شانس قهرمان شدنش با من و شما یکسان بود و همین باعث همزاد پنداری ما می شد . قهرمان این بار دغدغه های انسانی داشت. از همه مهمتر ضد قهرمان انسان خوبی بود که تصادفا ضد قهرمان شد و باز هم شانس من و شما با ضد قهرمان برابر بود .

در اسپایدرمن ۲ به نقاط مثبت قسمت اول بیشتر پرداخته شد . به عادی بودن قهرمان و ذاتا خوب بودن ضد قهرمان بیشتر تاکید شد.حتی حرکت نهایی برای نجات مردم را ضد قهرمان انجام داد . در این قسمت حرکت های جدیدی هم انجام شد . قهرمان با قهرمان بودن خود مشکل پیدا کرد و حتی آن را برای مدتی کنار گذاشت .

و اما قسمت سوم که با قهرمان ها و ضد قهرمان های خاکستری خود آخرین ضربه را به کلیشه های کمیک بوک ها وارد کرد . انگار تمام خوبی ها و بدی ها سوتفاهم هست و فاصله خوب بودن و بد بودن یک نقطه است . همه این حرف ها در یک جمله که یکی از ضدقهرمان ها ( مرد شنی ) می گوید خلاصه شده : I am not a bad person , just had bad luck . در این قسمت ما شاهد نزول قهرمان و صعود یک ضدقهرمان تا حد قهرمانی هستیم .   

راستش اول می خواستم در باره کلیشه ای شدن اسپایدرمن بنویسم ولی از هر خط که به خط دیگه میرفتم دیدم که اسپایدرمن به سمت کلیشه شدن نرفته بلکه کلیشه ها رو به تدریج شکسته تا یکدفعه به جنگ کمیک های قبلی نره

Dormitorism

انسان از زمان های دور شروع به اجتماعی زیستن کرد و از همان زمان دیگر کمتر تنها بود . امنیت در اجتماع نهفته بود هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روانی . دنیا به سمت جلو حرکت کرد ٬ اجتماع بزرگتر شد اما سهم هر فرد از منابع و فرآورده های اجتماع کاهش یافت . خانه ها کوچک شد انسان ها در طول روز با انسان های بیشتری برخورد داشتند و کمتر تنها بودند . این کاهش تنهایی تا امروز ادامه دارد و در حال میل کردن به سمت صفر در آینده است . فاجعه از همین جا شروع خواهد شد . از دست رفتن تنهایی پدیده ای است که  نام فاجعه دُرمیتوریسم ( dormitorism ) یا خوابگاهی شدن را مناسب آن است. اما برای چه فاجعه .  در بهترین حالت انسان بدون تنهایی با افرادی است که با آنها خوش گذرانی می کند ولی آیا می تواند کاری جز خوشگذرانی انجام دهد یا حتی کاری با خوش گذرانی کمتر . تکلیف کار هایی که انسان فقط در تنهایی قادر به انجام آن است چه می شود . کار هایی که اگرچه در نگاه اول ضروری نمی باشد ولی انسان برای زندگی بهتر به آنها نیاز دارد . آیا شما می توانید در یک جمع شروع به فکر کردن ٬ نوشتن یا خواندن کنید . تمام آثار آدبی بشر در تنهایی نوشته شده ٬ تمام تفکرات عمیق بشری در تنهایی در ذهن آمده و نگاشته شده و یک کتاب در تنهایی است که فهمیده می شود . من در تنهایی می توانم وبلاگ بنویسم و به آنچه می خواهم بنویسم فکر کنم . تنهایی چیزیست که یک دانشجو در خوابگاه  ، یک سرباز در سربازخانه  و دو فرزند در خانه ای یک خوابه و شاید فرزندان ما در زندگی عادی از دست داده اند . یاد رمان ۱۹۸۴ جورج اورول افتادم که در آن قهرمان داستان نه شاید به خاطر جرم بودن نوشتن در یک نظام توتالیتر بلکه به خاطر نداشتن حس تنهایی و زیر نظر بودن توسط دوربین نوشتن را ناممکن می یافت .