پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

پاک شد

پاک شد

من هم دایی شدم

اینم عکس آقا آریا

آیا کنکور دانشگاه آزاد واسه خنده هست ؟؟؟(پ)

امسال من سال ۳ بودم و نمی تونستم سراسری شرکت کنم ولی آزاد می شد بدون مدرک پیش دانشگاهی شرکت کرد . من هم واسه خنده و تجربه هم که شده شرکت کردم . خلاصه ظهر گرما با بابام حرکت کردیم و و تو راه حوزه امتحانی  یه بنده خدایی که توی اون ظهر گرما وسط بیابون ( مثلا شهر جدید صدرا ) منتظر تاکسی بود رو سوار کردیم . خلاصه تو راه گرم گرفتیم و صحبت کردیم و  دیدم اونم واسه خنده اومده بود ٬ فقط یه تفاوت با من داشت اونم این بود که اون فوق دیپلم شیمی بود . وقتی رسیدیم به دانشگاه و از ماشین پیاده شدیم یه بنده خدایی اومد جلو و گفت نمی دونید حوزه من کجاست . ما هم گفتیم بیا با ما بالاخره به یه جایی می رسیم با هم . دیگه با این یکی هم که حرف زدیم دیدیم بابا اینم که واسه خنده اومده و تفاوت با من این بود که پیش دانشگاهی هم تموم کرده بود !! بعد یه عهده ای هم دیدیم که می گفتن حیف دختر و پسر قاطی نیست !!!!! بعد یه مرد تقریبا میان سال رو دیدم که خوشحال اومده می گه هر کی زمین شناسی شرکت کرده قبول می شه چون تعداد شرکت کننده ها کمتر از ظرفیت دانشگاهه ( حتما مدرکش رو هم واسه خنده می گیرن ) .کلی از بروبچز که مطمئن بودم سوم پاس نکرده بودن هم واسه خنده حضور به هم رسانده بودن .  بعد داد زدن آقایان بیان تو . من هم رفتم تو و جام رو پیدا کردم و نشستم . یه خانومه هم از پشت بلندگو نمی دونم داستان تعریف میکرد یا راهنمایی می کرد ؟؟ سر ما رو خرد . وقتی امتحان شروع شد انقدر صندلی خالی بود که نگو و نپرس ( حتما واسه خنده ثبت نام کردن و واسه خنده نیومدن ) وسطای امتحان بود که کم کم صدای پچ پچ آقایان داوطلب بلند شد . به طرز فجیع سنت دیرینه اسلامی یعنی مشورت رو در این امتحان می شد حس کرد . آقایان ناظر هم هر چند یک بار حضور خودشون رو با جمله ی قاطع «  آقایان ٬ حرف نزنید » ( دقیقا همین جمله ) به اثبات می رسوندن . آخرای جلسه بود که من متوجه شدم به طرز فطیر ( زیاد ) هتل هست . همه دارن پا می شن می رن آب می خورن . من هم که دنبال بهونه واسه بلند شدم می گشتم رفتم آب خوردم آخه چهار ستون بدنم خشک شده بود . هنوز جلسه تموم نشده بود که همه مثل یک مسابقه دو منتظر پایان جلسه بودن که بزنن به چاک . برگه ها رو که جمع کردن ناظر ها می گفتن بشینید ٬ ملت هم می خواستن در برن . وقتی اجازه رفتن توسط مراجع تقلید صادر شد . آقایان پسر ها بودن که از در و دیوار و پنجره خودشون رو به بیرون دانشگاه می رسوندن . وقتی اومدیم بیرون دیدیم چند تن از آقایان دختر هم بیرون تشریف دارن !!!! ( نمی دونم این خانم های محترم اینجا چی کار می کردن ٬ شاید به خاطر سرویس رایگان دانشگاه تا شیراز تشریف آورده بودن ) بالاخره من و تمام دوستای دوران کودکستان ٬ دبستان ٬ راهنمایی ٬ دبیرستان و همان روز سوار یک فروند ارت باس ( اتوبوس ) خلوت !!!!! شدیم و رفتیم به خونه تازه تو راه همه کنکوری ها می زدن و می خوندن ( آقای راننده هم سیاوش قمیشی گذاشته بود )...

نتیجه اخلاقی : خنده درمان همه امراض است .



وقتی که تلوزیون تبلیغ وبلاگ منو می کنه

حدود یه هفته پیش واسه سری تازه نیم رخ ( کبوتر دات کام ) یه ایمیل فرستادم و البته نا امید از خوانده شدن ایمیلم . خلاصه کلی براشون نوشتم و یه جورایی هم اسم وبلاگم رو به طور غیر مستقیم تو ایمیل آوردم .
دیروز بود که شانسی ساعت ۶:۳۰ که وقت پخش این برنامه بود من درس هام تموم شد . رفتم و تلوزیون رو روشن کردم و این برنامه رو نگاه کردم . آخرای برنامه بود که ایمیل من خونده شد و خود خانم مجری هم گفت که تبلیغ وبلاگت رو هم کردیما .