امسال من سال ۳ بودم و نمی تونستم سراسری شرکت کنم ولی آزاد می شد بدون مدرک پیش دانشگاهی شرکت کرد . من هم واسه خنده و تجربه هم که شده شرکت کردم . خلاصه ظهر گرما با بابام حرکت کردیم و و تو راه حوزه امتحانی یه بنده خدایی که توی اون ظهر گرما وسط بیابون ( مثلا شهر جدید صدرا ) منتظر تاکسی بود رو سوار کردیم . خلاصه تو راه گرم گرفتیم و صحبت کردیم و دیدم اونم واسه خنده اومده بود ٬ فقط یه تفاوت با من داشت اونم این بود که اون فوق دیپلم شیمی بود . وقتی رسیدیم به دانشگاه و از ماشین پیاده شدیم یه بنده خدایی اومد جلو و گفت نمی دونید حوزه من کجاست . ما هم گفتیم بیا با ما بالاخره به یه جایی می رسیم با هم . دیگه با این یکی هم که حرف زدیم دیدیم بابا اینم که واسه خنده اومده و تفاوت با من این بود که پیش دانشگاهی هم تموم کرده بود !! بعد یه عهده ای هم دیدیم که می گفتن حیف دختر و پسر قاطی نیست !!!!! بعد یه مرد تقریبا میان سال رو دیدم که خوشحال اومده می گه هر کی زمین شناسی شرکت کرده قبول می شه چون تعداد شرکت کننده ها کمتر از ظرفیت دانشگاهه ( حتما مدرکش رو هم واسه خنده می گیرن ) .کلی از بروبچز که مطمئن بودم سوم پاس نکرده بودن هم واسه خنده حضور به هم رسانده بودن . بعد داد زدن آقایان بیان تو . من هم رفتم تو و جام رو پیدا کردم و نشستم . یه خانومه هم از پشت بلندگو نمی دونم داستان تعریف میکرد یا راهنمایی می کرد ؟؟ سر ما رو خرد . وقتی امتحان شروع شد انقدر صندلی خالی بود که نگو و نپرس ( حتما واسه خنده ثبت نام کردن و واسه خنده نیومدن ) وسطای امتحان بود که کم کم صدای پچ پچ آقایان داوطلب بلند شد . به طرز فجیع سنت دیرینه اسلامی یعنی مشورت رو در این امتحان می شد حس کرد . آقایان ناظر هم هر چند یک بار حضور خودشون رو با جمله ی قاطع « آقایان ٬ حرف نزنید » ( دقیقا همین جمله ) به اثبات می رسوندن . آخرای جلسه بود که من متوجه شدم به طرز فطیر ( زیاد ) هتل هست . همه دارن پا می شن می رن آب می خورن . من هم که دنبال بهونه واسه بلند شدم می گشتم رفتم آب خوردم آخه چهار ستون بدنم خشک شده بود . هنوز جلسه تموم نشده بود که همه مثل یک مسابقه دو منتظر پایان جلسه بودن که بزنن به چاک . برگه ها رو که جمع کردن ناظر ها می گفتن بشینید ٬ ملت هم می خواستن در برن . وقتی اجازه رفتن توسط مراجع تقلید صادر شد . آقایان پسر ها بودن که از در و دیوار و پنجره خودشون رو به بیرون دانشگاه می رسوندن . وقتی اومدیم بیرون دیدیم چند تن از آقایان دختر هم بیرون تشریف دارن !!!! ( نمی دونم این خانم های محترم اینجا چی کار می کردن ٬ شاید به خاطر سرویس رایگان دانشگاه تا شیراز تشریف آورده بودن ) بالاخره من و تمام دوستای دوران کودکستان ٬ دبستان ٬ راهنمایی ٬ دبیرستان و همان روز سوار یک فروند ارت باس ( اتوبوس ) خلوت !!!!! شدیم و رفتیم به خونه تازه تو راه همه کنکوری ها می زدن و می خوندن ( آقای راننده هم سیاوش قمیشی گذاشته بود )...
نتیجه اخلاقی : خنده درمان همه امراض است .
حالا بالاخره آخرش واسه خنده قبول هم شدی یا نه؟
بالاخره مسئولین یه فکری واسه شادی جوانها کردن
میگم شما انقدر خودتو عذاب نده برای درس و کنکور.پیر میشیا!!!ولی از شوخی گذشته دانشگاه آزاد واقعا واسه خنده اس.لااقل در سطح لیسانس.تازگیا هم که سوالات رو کم کردن.وقت رو زیاد.مشورت هم که استاده.بعد چه سوالای در پیتی.به بعضیاش که میرسی نمیشه نخندی واقعا.آخرشم ملت دلشون خوشه مدرک می گیرن.تازه اونایی که برای نمره گرفتن توی همچین دانشگاه هایی پول هم میدن(علاوه بر شهریه دانشگاه!!!)دیگه خیلی خرن.دوراز جون شما که می شنوین.موفق باشی عزیز...
سلام
مطمئنم یه تجربه عالی نصیبت شده.
کم کم میبینی که همه چیز تو کشور ما واسه خندست!
عکسی که انداختی واقعا قشنگه.آفرین!!
سلام
من هم برای خنده شرکت کردم و انتخاب ۴ قبول میشم حتما. چون موقع انتخاب رشته اینقدر می خندیدم رشترو اشتباه انتخاب کردم و رشته مرد نمی پذیرفت.
در ضمن می بینم که زدی تو خط هنری . قشنگ بود
پیروز باشی
سلامممم.......خوبی داداشی.....خوشی..... خیلی زیبا بود مثل همیشه موفق باشی......... فداییییییییی تووووووو
سلام
چه کنکور با حالی .....خدا بده از این کنکورهاD:
والا نمیدونم چی بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
همیشه انشااله بخندی
سلام
مطلب قشنگیه (چشمک)
منم آبدیت کردم
بیای خوشحال میشم
قربونت
ممنون از لطفت به من و وبلاگم!
اخه موضوع خنده دارتری نبود درو برت که بری کنکوردانشگاه آزاد بدی!!
اخه اینم شد دانشگاه؟به خدا گریه آوره!!!!!!!!!!!
سلام عزیز
مرسی که سر زدی
تشکر
در پناه حق
سلام کاکو خوبی خوشی ایشالا تو کنکور زندگی قبول شی بعدشم تو دانشگاه رزندگی فارغ التحصیل شی با نمره های عالی اوکی؟
بخند شاید سال دیگه همین طور الکی الکی با خنده قبول شدی!!!