پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

پاتوق

کدام سخت تر است ؟ بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند که بیدار است . «سورن کی یر کگارد»

نسبیت مطلق ( !؟ )

خوب همیشه خوب بوده و بد همیشه بد ؟

مفاهیمی چون راستگویی ٬ ایثار و نیکوکاری همیشه خوب بوده اند ؟

دروغ ٬ دزدی و ... همیشه رفتار های ناشایست محسوب می شوند ؟

و در کل اخلاق نسبی است یا مطلق ؟

نظر ها و اختلاف نظر های فراوانی در جواب به این سوالات بین صاحب نظران وجود دارد . از آنجایی که معتقدم  فلسفه مال هیچ کس نیست جز همه ٬ نظریه جیبی ! خود را مطرح می کنم و اصلا انتظار ندارم مورد قبول کسی باشد چون باز هم معتقدم هر شخصی فلسفه شخصی خود را دارد و هیچ دو فلسفه شخصی کاملا یکسان نیست .

به نظر من اخلاق مطلقی است نسبی . مطلق از آن جهت که خوب همیشه خوب بوده و بد همیشه بد و نسبی از آن جهت که رفتاری که ما خوب می نامیم ممکن است جایی نتیجه بد دهد ( از قضا سرکنگبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می نمود ) و برعکس . برای مثال ما راستگویی را همیشه و در هر موقعیتی خوب می دانیم ولی اگر راست گفتن ما به قیمت جان بی گناهی تمام شود باز هم راست گویی در آن موقعیت خوب بود ؟ ما دزدی را همیشه بد می دانیم  پس چرا رابین هود را اسطوری می دانیم ؟ دزدی از اشخاصی که خود دزد هستند و دادن اموال به مردم غارت شده ناشایست است ؟ . من معتقدم برای دریافتن خوب و بد دنبال  هیچ مرجعی نباید گشت جز خود آدمی . مرجعی که اگر واقعا راهنمایی اش را آن طور که خود می خواهیم تغییر ندهیم در هر موقعیت جواب خواهد داد و به جای هزاران قانون پیچیده ٬ یک قانون ساده جایگزین خواهد شد . « با دیگری رفتاری را نکن که حاضر نیستی آن رفتار را از او بینی » . این قانون رفتاری مطلق را بوجود می آورد که مشتقات آن اگر از این اصل برگردد نسبی می شود . این مرجع اخلاق  هیچ استثنایی ندارد . این همان فطرت است . البته من مخالف با تفسیر قوانین متعدد نیستم ٬ چون رجوع به فطرت خیلی راحت مورد سو ء استفاده قرار می گیرد و وجود فقط این قانون نگاهی ایده آل گرا و آرمان شهری است .


پاورقی : برای آشنایی بیشتر با نظریه های اخلاق  این پست وبلاگ آب و آیینه  را مطالعه کنید

الملک یبقی مع الکفرو لا یبقی مع الظلم

حکومت با کفر پایدار می ماند ولی با ظلم نه

۲۵۰۰ سال پیش هم دین بود و هم ظلم نبود

نــــــــــــــــــــــــــــــــــه...

چشمانم باز است ٬ همه هستند

چشمانم را می بندم ٬ می گشایمش ٬ کسی نیست .

چشمانم را می بندم ٬ باز می گشایمش ٬ من هم نیستم .

اینجا کجاست ؟

از هر وجودی خالیست ٬ تنهایم ٬ تنهای تنها ٬ حتی در دوردست ها کسی نمی خواند مرا ٬ می ترسم . همه چیز در ژرفای خلأیی غرق است . یادم است زمانی چیزی بود ٬ چیزی بود که هیچ وقت با او آنقدر تنها نبودم . زمانی که بودم حتی وقتی حس می کردم تنها هستم کسی بود ( نامحسوس بود ٬ ولی بود . نامحسوس بود چون وقتی من بودم حسی نداشتم و امروز سراسر قلب هستم و آرامشی نیست ) ولی حالا چیزی نیست جز هیچ . این عذاب توصیف ناشدنی ست .

صدایی می شنوم ٬ می گویم :

- من کجایم ؟

- اینجا جهنم است .

- نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ...

جهنم تنهایی مفرط است . عذاب یعنی این ٬ نه چیز دیگر .


پاورقی : پاتوقم ۲ ساله شد .

چشم ها را باید شست ٬ جور دیگر باید دید

در قسمتی از کتاب مایده های زمینی آندره ژید ٬ از باغ ها جهان و طبیعت سخن به میان می آید .  در این قسمت چنان توصیفی از این باغ ها گفته می شود که انسان در ذهن خود بهشتی زمینی می انگارد . بهشتی که در گفته های « منالک » به اوج خود می رسد ( و همین طور مدح سرگردانی ) چنان مست کننده می نماید که در ادامه آن ذهن خواننده ٬ خود به پرواز در می آید و صحنه هایی جدید را فرا تر از سطور به جلوه در می آورد ٬ دست از خواندن بر می دارد ٬ چشم هایش را می بندد و ادامه را خود در ذهن می نویسد به تحریک نفس شاعر خود می پردازد ( و اگر نمی کند چه نعمتی را از دست داده )

خواننده جلو و جلوتر می رود و به جایی می رسد که می خواند « من خواب... می بینم  باغ های نیشابور را که خیام از آنها دم زده و باغ های شیراز را که حافظ وصفشان کرده .» نگهان سقوط می کند . آه سردی می کشد و باز به این می رسد که « مرغ هسایه ... » و یا به این « آب در کوزه و ما ... »  یا « کوزه گر از کوزه شکسته ... » .

آن رند شیرازی را بگو که چه زیبا می نگریسته و ما را بگو که چه کور بودیم . نمی دانیم چه زیبایی هایی را نمی بینیم و واقعا کوریم . چه نعمت هایی را از دست داده ایم . غروب خورشید در کنار ساحل ٬ لمس ماسه ها با پای برهنه ( « برای من خواندن این که شن ساحل ها نرم است کافی نیست ٬‌می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند » ) . انسان می تواند گرمای شدید را چنان توصیف کند که همان زمان آرزوی آن را بکند و بر عکس . دنیا چه زیبا می شود اگر این چنین بنگریم : « گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد » و حتی وظیفه ما این است « کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم » .

پس « بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیز که بدان می نگری » 

این خطابه ای به خودم بود ٬ شاید تلنگری باشد . خوشا به حال کسی که زیبا می بینی .


روزی ٬ زیبایی و زشتی در ساحل دریایی به هم رسیدند و به هم گفتند « بیا در دریا شنا کنیم » برهنه شدند و در آب شنا کردند ٬ و زمانی گذشت و زشتی به ساحل بازگشت و جامه های زیبایی را پوشید و رفت .

زیبا نیز از دریا بیرون آمد و تن پوش اش را نیافت ٬ از برهنگی خویش شرم کرد و به ناچار ٬ لباس زشتی را پوشید و به راه خود رفت .

تا این زمان نیز ٬ مردان و زنان ٬ این دو را با هم اشتباه می گیرند . اما اندک افرادی هم هستند که چهره زیبایی را می بینند ٬ و فارغ از جامه هایی که بر تن دارد ٬ او را می شناسند و برخی نیز چهره زشتی را می شناسند و لباس هایش او را از چشم های اینان پنهان نمی دارد .

«سرگردان - جبران خلیل جبران »