درود ایتا چی بود نوشتی پسر. داره گریم می گیره. نمی دونم چی بگم. ولی می دونم چی می گی... خوب می دونم. نا امید نباش.نمی خوام بابا بزرگ بازی در بیارم. شاد و پیروز باشی
سلام امیر عزیز اولین باره که پیشت اومدم با نوشتت خیلی حال کردم چون نشون میده مثل من یه جورایی عاشقی ...خیلی دوست دارم نوشته های صمیمی رو .. به منم سر بزن
سلام امیر جان خوبی عزیز امیر دلم ریش شد اشکهامو در اوردی آخه یکدفعه چی شد؟ :( **************** زیر باران نشسته ام.بالای سرم ستاره است و فرشته.باد می آید و یاد تو را روی گلبرگها می ریزد. زندگی تند و شتابناک همراه رود کوچکی که روبرویم است،می گذرد.عطر گذشته ها پیراهنم را خوشبو کرده است.قسمتی از دیروز،هنوز روی سر انگشتانم راه می رود. خاطرات با تو بودن را دوست دارم.باران مرا یاد اشکهایت می اندازد.یاد لحظه های خداحافظی،یاد انتظار ها و دیدارهای پیاپی.ناودان کوچک خانه ام از این همه بارش به شوق می آید و آواز سر می دهد. زندگی می رود و خاطره ها می مانند.خاطره ها بار سفر می بندند و ما می مانیم. ما نیز می رویم وزندگی باز می آید. چه زیباست با تو بودن با تو ماندن با تو رفتن. با تو می توان بر بال عشق بود... با تو می توان با زندگی ماند... با تو می توان به آسمان رفت... با تو می توان بزرگتر از دریا بود... با تو می توان سبزتر از جنگل بود... با تو می توان زلال تر از آب بود... شکی ندارم که نفسهای تو می تواند درخت های بی روح و خشک باغ قلبم را زنده کند. دوست دارم همیشه در باران زندگی کنم تا هیچ وقت یاد تو از ذهن سبزه ها نرود.
امیدوارم لحظه های شیرینی داشته باشی برای تمام لحظه هات دعا می کنم
مرسی قاصدک جان . این که می بینم دوستانی دارم که دلشون به حالم می سوزه بهم قوت قلب می ده
ولی بالای سر من فقط مرغان آسمانند که به حال من می گریند . نه ستاره هست نه فرشته
سلام امیر جان... ممنون که این روزا زیاد بهم سر میزنی و از تحلیلهایی که در مورد نوشته هام میکنی خیلی خوشم میاد. ممنونم. دراینمورد هم چیزی نمیتونم بگم جز اینکه اگر واقعا به دوست داشتنش ایمان داری نذار فرصتها از دستت بره... گاهی تجربه ها خیلی گرون هستن... خوبه به جای اینکه خودت به دستشون بیاری از تجارب دیگران استفاده کنی... اما عجله هم نکن... هنوز وقت داری و دیر نشده. شاید گذر زمان خیلی چیزها رو بهت ثابت کنی. شاید عشق تو هم مثل یه زیرخاکی ارزشمند باشه که هرچی ازش میگذره گرونقمیت تر میشه... اگه وقتی به جایی رسیدی که باید برای عشق واقعی و رسیدن واقعی بهش تلاش کنی و اونوقت دیدی هنوز هم عاشق اونی هستی که الان میگی مطمئن باش که او ن شخص همونیه که باید عاشقش باشی... عجله نکن اما هوشیار هم باش که لحظه ها رو از دست ندی
سلام ... خوشحالم از این که از حرف هایی که از دل می گم خوشت می آید. من هم همیشه حرف های نگفتنی تو رو دوست داشتم . آره حق با تو هست . نباید لحظه ها رو از دست بدم ولی فکر کنم دیگه تمام لحظه ها رو از دست دادم . من سعی کردم چیزهایی که خراب شده بود رو دوباره بسازم ولی دوباره نشد دیگه توی این باتلاق هر چی بیشتر دست و پا بزنم بیشتر فرو میرم . شاید کسی بتونه نجاتم بده ولی خودم نمی تونم . هر کاری کردم نتیجه نداد . من از چهار شمعم فقط شمع امیدم روشنه که اونم داره خاموش می شه
سلام واقعا مطلب جالبی بود چون با زبان دلت نوشتی واقعا که دوری چیزه بدیه پس اگه جای من بودی چی ؟منی که چند ساله از اونیکه تمام وجود منه دورم و تنها باید به صدای او دلخوش باشم و بی روح بخندم که هنوز همدیگرو دوست داریم اما با هزار کیلومتر فاصله؟واقعا که گاهی دل ادم می سوزه و هوای گریه داره اما می دونم گریه هم فایده ای نداره... امیدوارم یک روز این قانون های الکی که به اسم تقدیره برای همیشه از بیم بره... موفق باشی و امیدوارم که به عشقت برسی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درود
ایتا چی بود نوشتی پسر. داره گریم می گیره. نمی دونم چی بگم. ولی می دونم چی می گی... خوب می دونم.
نا امید نباش.نمی خوام بابا بزرگ بازی در بیارم.
شاد و پیروز باشی
سلام امیر عزیز اولین باره که پیشت اومدم با نوشتت خیلی حال کردم چون نشون میده مثل من یه جورایی عاشقی ...خیلی دوست دارم نوشته های صمیمی رو .. به منم سر بزن
سلام امیر جان
خوبی عزیز
امیر دلم ریش شد اشکهامو در اوردی آخه یکدفعه چی شد؟ :(
****************
زیر باران نشسته ام.بالای سرم ستاره است و فرشته.باد می آید و یاد تو را روی گلبرگها می ریزد.
زندگی تند و شتابناک همراه رود کوچکی که روبرویم است،می گذرد.عطر گذشته ها پیراهنم را خوشبو کرده است.قسمتی از دیروز،هنوز روی سر انگشتانم راه می رود.
خاطرات با تو بودن را دوست دارم.باران مرا یاد اشکهایت می اندازد.یاد لحظه های خداحافظی،یاد انتظار ها و دیدارهای پیاپی.ناودان کوچک خانه ام از این همه بارش به شوق می آید و آواز سر می دهد.
زندگی می رود و خاطره ها می مانند.خاطره ها بار سفر می بندند و ما می مانیم. ما نیز می رویم وزندگی باز می آید.
چه زیباست با تو بودن با تو ماندن با تو رفتن.
با تو می توان بر بال عشق بود...
با تو می توان با زندگی ماند...
با تو می توان به آسمان رفت...
با تو می توان بزرگتر از دریا بود...
با تو می توان سبزتر از جنگل بود...
با تو می توان زلال تر از آب بود...
شکی ندارم که نفسهای تو می تواند درخت های بی روح و خشک باغ قلبم را زنده کند.
دوست دارم همیشه در باران زندگی کنم تا هیچ وقت یاد تو از ذهن سبزه ها نرود.
امیدوارم لحظه های شیرینی داشته باشی
برای تمام لحظه هات دعا می کنم
مرسی قاصدک جان . این که می بینم دوستانی دارم که دلشون به حالم می سوزه بهم قوت قلب می ده
ولی بالای سر من فقط مرغان آسمانند که به حال من می گریند . نه ستاره هست نه فرشته
سلام داداش امیر خوبی
چرا دیگه بهمون سر نمیزنی؟
نکنه دیگه دوسم نداری؟
قربانت خدانگهدار
مگه من می تونم پسر شکمو رو فراموش کنم
سلام امیر جان... ممنون که این روزا زیاد بهم سر میزنی و از تحلیلهایی که در مورد نوشته هام میکنی خیلی خوشم میاد. ممنونم. دراینمورد هم چیزی نمیتونم بگم جز اینکه اگر واقعا به دوست داشتنش ایمان داری نذار فرصتها از دستت بره... گاهی تجربه ها خیلی گرون هستن... خوبه به جای اینکه خودت به دستشون بیاری از تجارب دیگران استفاده کنی... اما عجله هم نکن... هنوز وقت داری و دیر نشده. شاید گذر زمان خیلی چیزها رو بهت ثابت کنی. شاید عشق تو هم مثل یه زیرخاکی ارزشمند باشه که هرچی ازش میگذره گرونقمیت تر میشه... اگه وقتی به جایی رسیدی که باید برای عشق واقعی و رسیدن واقعی بهش تلاش کنی و اونوقت دیدی هنوز هم عاشق اونی هستی که الان میگی مطمئن باش که او ن شخص همونیه که باید عاشقش باشی... عجله نکن اما هوشیار هم باش که لحظه ها رو از دست ندی
سلام ...
خوشحالم از این که از حرف هایی که از دل می گم خوشت می آید. من هم همیشه حرف های نگفتنی تو رو دوست داشتم .
آره حق با تو هست . نباید لحظه ها رو از دست بدم ولی فکر کنم دیگه تمام لحظه ها رو از دست دادم . من سعی کردم چیزهایی که خراب شده بود رو دوباره بسازم ولی دوباره نشد
دیگه توی این باتلاق هر چی بیشتر دست و پا بزنم بیشتر فرو میرم . شاید کسی بتونه نجاتم بده ولی خودم نمی تونم . هر کاری کردم نتیجه نداد . من از چهار شمعم فقط شمع امیدم روشنه که اونم داره خاموش می شه
سلام عزیز
خوبی
خیلی وقته سر نمی زنم
موفق باشی
درود
نمی دونم چی تو هارد ریختم!!! کارت رو هم بنداز دور بابا.
خوبه تو یک شمع روشن داری. سعی کن روشن نگهش داری.
شاد و پیروز باشی
سلام
واقعا مطلب جالبی بود چون با زبان دلت نوشتی واقعا که دوری چیزه بدیه پس اگه جای من بودی چی ؟منی که چند ساله از اونیکه تمام وجود منه دورم و تنها باید به صدای او دلخوش باشم و بی روح بخندم که هنوز همدیگرو دوست داریم اما با هزار کیلومتر فاصله؟واقعا که گاهی دل ادم می سوزه و هوای گریه داره اما می دونم گریه هم فایده ای نداره...
امیدوارم یک روز این قانون های الکی که به اسم تقدیره برای همیشه از بیم بره...
موفق باشی و امیدوارم که به عشقت برسی