پس گفت :
دریغ بر ملتی که سرشار از اعتقادات و خالی از دین است.
دریغ بر ملتی که لباسی بر تن می کند که خود نمی سازد ٬ نانی را می خورد که خود درو نکرده ٬ باده ای می نوشد که از تاک های او جاری نیست.
دریغ بر ملتی که در خواب شهوت را منفور می داند ٬ و اما در بیداری تسلیمش می شود .
دریغ بر ملتی که صدا بر نمی آورد ٬ مگر به هنگام تشییع جنازه ٬ و لاف نمی زند مگر آن گاه که گردنش زیر تیغ باشد .
دریغ بر ملتی که سیاست مدارش روباه ٬ فیلسوفش تردست ٬ و هنرش ٬ هنر وصله و پینه و تقلید باشد
دریغ بر ملتی که حاکم جدیدش را با بوق و کرنا خوشامد می گوید ٬ و با قهقهه و غوغا وداعش می گوید ٬ تا با بوق و کرنا دیگری را خوشامد گوید .
دریغ بر ملتی که فرزانگانش از پیری خرف شده اند و مران نیرومندش هنوز در گهواره اند .
دریغ بر ملتی که تکه تکه شده و هر تکه اش خود را ملتی می داند .
« The Garden of The Prophet »
دریغ بر ملتی که اهل سیرت را بر دار می زنند و اهل صورت را ارج می نهند